مروري برهزارويکشب
ارسالي صدف دريايي ارسالي صدف دريايي


هزارويکشب به واقع بزرگترين داستان جادويی است. داستان گردآوري ها، کاستن ها، افزودنی ها، دستکاری ها و رفت و برگشتش در زبان فارسی داستانی ست شورانگيز، گاه دردناک، همراه با جوروجفاهای بسيار که بر کتاب روا داشته شده. اما اين بزرگترين مجموعه داستانی – هندی- فارسي- عربی- قبطی همچنان در گيرودار سانسور نگاه زمانه و شرايط محيط است دست کم برای زادگاههای خودخراسان و هند. هزارويکشب يکی از پيچيده ترين و خلاق ترين آثار داستانی جهان کهن است و به باورما همچنان بی بديل در اين دو زمينه باقی مانده است. اگر مدرنيته اروپا نظريات خود را بر جهان هنر و ادبيات تحميل نمی کرد هزا رويکشب می توانست جايگاهی بيش از آنچه امروزه در ميان کتابخوانان و اهل فرهنگ دارد، بدست آ ورد، می توانست يکی ا ز معيارها و سنجه های ادبيات داستانی جهان شود و زوايای ناشناخته آن بيش از اينها آشکار شود. اما جهان تغيير کرده بود و شهرزاد قصه گو ناچار به خاموشی بود که زمانه ی «بالزاک» و «رئاليزم» بالزاکی بود. زمانه ای که غربيان فرآورده ها و دستاوردهای خود، از جمله شيوه های هنری و ادبی را چونان معيارهای اساسی برای جهان به جهانيان تحميل کردند و ساليان بسيار اين معيارها چونان آيه های منزله بدون نقد و بررسی ريشه ای مورد پذيرش قرار گرفت. هزارويکشب گويا آميزشی ست ميان سنت داستان در داستان هندی و دوئاليزم خراساني با نمادهايی از جهان بينی زندگی دوباره (تناسخ) که ا ز مشترکات کهن ماو هنديان است. اما در هند بزرگ هيچ نشانه و ردپايی از چنين کتابی يافت نشده ا ست مگر مشابهت های بخشی از داستانهای مربوط به حيوانات هزارويکشب با حماسه «مهابارا ت» هندی.
کهن ترين نشانه اين کتاب در خراسا ن قبلي وافغا نستا ن امروزي بنام «هزارافسان» نشان ا ز خاستگاه کتاب دارد يا دست کم يکی ا ز نشانه های خاستگاه است. وجود واژه های پهلوی موجود در نسخه های عربی، نامهای پارسی شخصيتهای اساسی ا ز جمله خود «شهرزا د» راوی داستانها و «شهريار» يا «شهرباز» گويای اصالت خراسانی آ ن است .دشوا ر است بپذيريم چنين کتابی بزرگ زاييده تخيل يک نفر در زمانی معين بوده باشد. تغييرات و دستکاريهای کتاب تنها دريک دوران صورت نگرفته است. اغراق نيست اگر بگوييم نخستين نويسنده آن تنها اسم کتاب را نوشته و باقی را به زمان واگذار کرده تا به تقريب هر پنجاه سال يکبار داستانی به آن افزوده شود و صد سال داستانی ا ز آن کاسته شود. حجم عظيم کتاب کنونی زاييده همين سرريز شدن داستانهای اضافه است در دورانی که هزارويکشب در تبعيد زبان عربی بود. و آنگاه که به زبان فرانسه درآمد اروپاييان نيز وسوسه شدند به حجم هزارويکشب بيفزايند که چنين هم شد. برگردان های اروپايی هزارويکشب داستانهايی دارد که در نسخه های باقی مانده عربی موجود نيست، از جمله داستان «سندباد بحری» که گرچه ريشه در تاريخ فرهنگی هندی، خراساني و مصر باستان دارد و همين ا واخر با شگفتی تمام نسخه ای از َآن را در تابوت يکی از فرعونهای موميايی شده اهرام مصری يافته اند؛ اما اين داستان در کتاب اوليه هزارويکشب و حتا در نسخه های عربی مصری نيامده است. هزارويکشب، اين فرزند خراساني تبار وقتی از تبعيد به زبان خود (پارسی) بازگشت که زمانه ديگر تغيير کرده بود و همچون بيگانه ای به چشم می آمد که جز نام و شناسنامه خود هيچ از سرزمين زادگاه خود ندارد. اگر خوب نگاه کنيم اين نخستين کتاب ادبی ترجمه شده در دوران گذ شته ها است. هزارويکشب حالا پيری کهنسال شده با هزا ران شگفتی و راز و به جادويی مانده که هر خواننده ای را شيفته و شيدای خود می کند.هزارويکشب مجموعه ای کامل از داستانهايی است که همچون آيينه ای روحيات و افکار و علائق مردمان روزگاران گوناگون در سرزمينهای گوناگون شرقی را باز می تاباند؛ هرچند پايه ی داستان ها بنا به درونمايه هاشان به خراسانزمين و هندوستان باز می گردد. درونمايه هايی مثل «تناسخ»، «گياهخواری انسانها»، حضور حيوانات باهوشی مثل شادی ها و گرگها، « روزه داريهای طولانی مدت»، «آموزش و نشان دادن شيوه های گوناگون هماغوشی و لذت وا فر جنسی»، «گياه درمانی برای سلامت» و از نظر ساختار روايت «قصه در قصه» عواملی ويژه هندوستان يا مربوط به روزگار کهن مشترکات خراسان- هندی است؛ اما درونمايه هايی مثل: «خويش همسری»(ازدواج با محارم)، «همجنسگرايی»، «قدرت زنانه در همسرگزينی، بدست گرفتن فرمان کشتی خانواده و قوم،»، پديده هايی ويژه فرهنگ خراساني ست. داستان ملک شرکان و ازدوا جش با خواهرش «نزهه الزمان» که روايتش بلند است . ردپای باورهای فلسفی و پايه های داستانهای اصيل هندی را می توان در مجموعه هزارويکشب ديد. اصل رياضت کشی و عقوبات ناشی از گناه که اجرای آن بر عهده محکوم می باشد ريشه هندی دارد. مثلا ترک خانمان برای دوازده ماه بدون برداشتن ذره ای مال و منال تا رسيدن به مرحله پختگی و رهيدن از بار گناه از جمله اين باورهاست که در داستانهای هزارويکشب به کرا ت آمده است . داستان « حکايت فاخته ای که گوشت خود را کند و به دشمن داد» ا ز کتاب مهابارات بزرگترين کتاب حماسی هند با تغييراتی جزيی در هزارويکشب بازگو شده ا ست. طبيعی ست که کتاب «مهابارات» بسيار کهن تر از هزارويکشب است. در اين داستان شورانگيز عشق و فداکاری از سوختن فاخته ماده برای فاخته نر اسير حکايت می کند و در فرجام که فاخته نر ا ز سوگ فاخته ماده تن به مرگ می دهد تا به جفت خود در آن جهان بپيوندد. همين روايت زيبا در هزارويکشب تکرار می شود و اصولا شنيدن زبان حيوانات ا ز سوی بخشی از انسانهای کهن الگويی وابسته به دوران يگانگی خراساني وهندی است. اما جهان بينی حاکم بر داستانهای هزارويکشب بر باوری کهن بنيان نهاده شده است که می گويد حتا اگر باور به آفريدگاری برای اين جهان نداشته و به خودبخودی بودن اين جهان باور داشته باشيم، بازهم چيزی از وجود جهان ديگری فرای اين جهان نمی کاهد چرا که اگر اين جهان بدون آفريدگار وجود دارد پس، آن جهان نيز، حتا بدون آفريدگارش می تواند وجود داشته باشد. به همين روست که می بينيم شخصيتهای داستانی هزارويکشب بارها بار در آن جهان همديگر را ديدار می کنند. اين فلسفه وجود آن جهان بدون نياز به خالق چنان امکانی برای موجودات فراهم می آورد که بدون واهمه ا ز تفاوتها و تمايزات در آن جهان به زيستی دوباره يا چندباره دست يابند. به واقع زيربنای اين مجموعه بزرگ داستانی را همين باورداشتها ساخته و پرداخته اند .اما اين همه ماجرا نيست؛ چر ا که پس ا ز ترجمه عربی کتاب به دست خراسانيا ن، و شيفتگی اعراب دوران خلافت عباسی به ماجراهای عشقی و اروتيک که زاييده فرهنگ مشترک هندی- خراساني بود باعث شد نام شخصيتهای داستانها، و کم و کيف آن تغيير کرده، گاه داستانهايی به کلی عربی به آن افزوده تا به ذائقه خواننده سرزمينهای اسلامی خوشايند باشد. داستان جنگ طولانی ملک شرکان و ضوءالمکان و وزير دندان گرچه دارای مايه های خراساني است؛ اما به کلی به داستانی با ماهيت عربی تبديل شده است و از اصل خود به دور مانده است .
به طور کلی می توان گفت هزارويکشب مجموعه ای از باورها و نظرگاههای روزگار باستان درباره طبيعت، انسان و آرزوهای انسانی است روزگاری که گياهخواری باوری همگانی بود برای حفظ ناموس طبيعت و ارزشگذاری حق حيات حيوانات ديگر. مجموعه ای گرانبها از همه دانشهای آن روزگار. و مهمترين خصلت اين داستانها، همانا عليه مفهوم قدرت اجتماعی است. اين کتاب راهنمايی صادق برای رهايی ا ز قدرتهاست اعم از قدرت فردی و اجتماعی. اين نقد قدرت هيچ مرز و محدوده ای را بر نمی تابد و خواهان جامعه ای رها از هرگونه نيروی مسلط بر طبيعت و انسان است. و آنچه وجه غالب مايه های داستانی آن است عشق و شيوه های عشق ورزی ا ست که در نفس خود عليه قدرت فردی و اجتماعی ست. ريشه اين شيوه های گونا گون کامجويی را می توان در کتاب «کاما سوترا»(رساله عشق) هنديان با جزييات تمام يافت. کتابی که باز هم کهن تر از هزارويکشب است . به لحاظ ساختار داستانی و نگاهها هم اين کتاب، تا اينجا که می دانيم، آغازگر بدعتهای گوناگون است. بررسی رويداد ا ز زوايا و از منظرهای گوناگون و گاه متضاد و پراکنده شدن حقيقت نه برخاسته از ادبيات مدرن اروپايی؛ بلکه ريشه گرفته از هزارويکشب است.
«راشومون» اکيرو کروساوا، «خشم و هياهو»ی ويليام فالکنر، «موش و گربه» گونتر گراس و ... که يک حادثه را از نظرگاهها و ذهنيت های مختلف روايت می کنند، همه بی گمان متاثر از ساختمان هزارويکشب بود ه است.هزارويکشب باوجود آن که در درازنای زمان دچار دگرگونی شده و افزونيهای ناخواسته بسيار در خود دارد؛ اما استخوانبنديش چنان قدرتمند و پر مايه بوده که همه اين افزودنيها را در خود جای داده، بی آن که ماهيت آن دچار کاستی شود. فراموش نکنيم که اروپاييان بسيار زودتر از شرقيان آن را به زبان فرانسوی و انگليسی و اسپانوی ترجمه و منتشر کرده اند. که پيامدش تاثيرات شگرف بر ادبيات داستانی اروپايی بود. دست کم می دانيم نويسندگان رمانسهای اوليه ا روپايی همه و همه سرمشقی بنام «هزارويکشب» داشتند و آنگاه که «رمان» بعنوان ژانر ادبی مدرنيته در اروپا همه گير شد باز هم از اين تاثيرات در امان نبود. نمونه اش «در جستجوی زمان ا ز دست رفته» شاهکار مارسل پروست است که به اعتراف نويسنده ا ش متاثر از جهان شگفت انگيز هزارويکشب بوده است . رد پای اين کتاب را در بيشتر آثار ادبی سه سده کنونی غربی می توان به روشنی ديد؛ اما متاسفانه ا ز اين کتاب در زادگاه خود، هنوز آنچنان که شايسته است بهره گيری نشده و نويسندگان ما از اين سرچشمه بزرگ به قدر پيمانه ای بر نگرفته اند. شايد اين اشکال باز می گردد به فقر آگاهی نويسندگان ما به منابع اصيل شرقی. چرا که ما بيش ا ز آن که با منابع غنی ماآشنا بوده باشيم به ترجمه های ناقص منابع اروپايی دسترسي داشته و اين منابع را سرمشق و معيار ادبی خود قرار داده ايم. بی گمان خواندن داستان و رمانهای موجود به قصد آشنايی با سبک نويسندگان ضروری و نيازی اساسی است؛ اما اين همه کار نيست. چرا که آفرينندگان داستانهای اساسی جهانی با بهره گيری از فلسفه، روانشناسی، ادبيات داستانی روزگار باستان شرقی، اسطوره های جهان و ديگر منابع غير داستانی توانسته اند آثار خلاقه و ماندگار بيافرينند. خوانش هزارويکشب يکی ا ز واجبات کار هر نويسنده ی جدی و سخت کوش خواهان آفريدن اثری ماندگار ا ست. اما هزارويکشب تنها برای نويسندگان نيست؛ بلکه کتابی ست برای همگان. با خوانش چنين کتابی ما به آرامش و تامل پيرامون مسائل اساسی طبيعت و انسان دست می يابيم. با خوانش چنين کتابی ما جهان روزگار کهن را امروزی می کنيم و موفق می شويم به اين جهان شگفت انگيز و رويايی گام نهيم شايد جان جهان امروزی را بهتر بشناسيم. هزارويکشب داستان هزاران روز از دست رفته ماست.
January 29th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان